از شنبه که بهم ریختم و بد هم بهم ریختم، یک شنبه رو با داغون یودن هر چه تموم تر گذروندم و دو شنبه صبح به خودم گفتم بهت قول میدم نذارم امروز کسی حالتو خراب کنه و نذاشتم : ضبط ماشین خراب شد گفتم ولش کن! کنفرانس تفسیر خراب شد، گفتم ولش کن، کمی به بدحالی گذشت گفتم ولش کن

امروز بالاخره تو نقطه ایم که می گم راضیم از خودم

شاید کارایی که امروز کردم خیلی مفید نبوده باشه ولی من خندیدم امروز بالاخره بعد دو سال پوسته ام رو شکستم و خودم بودم، همون فاطمه شر و شیطون

الان چشمام بی نهایت سنگینن، از چهار صبح بیدارم، به خودم گفتم می تونی پستو فردا بنویسی ولی لذت امشب و حس و حال امشب فردا نیست 

شد همین پست نصفه نیمه کوچولو

نمی دونم انرژی و خستگی در انتهای روز بهتون می رسه یا نه ولی من الان سرشار از انرژی مثبتم

پ.ن

خستگی امروز یه جور خستگی و خمودی نیست، یه خستگی مثبته که بعد از کلی تلاش و تحرک در انتهای روز بهش می رسین و حتی قابل پز دادنه امیدوارم لذتش رو هر روز بچشین

شبتون به خیر