در حالی که هنوز 4 بخش از کتاب پروژه شادی مونده تصمیم گرفتم تا پروژه شادی منحصر به خودم رو استارت بزنم. نه به خاطر جو زدگی؛ بلکه به خاطر فوریتی که تصمیم اولم داره. حتی ممکنه فردا هم برای اعمالش دیر باشه . از طرف دیگه دو بار خواستم چالش صد روز خوشحالی رو انجام بدم و در هر دو بار نا موفق عمل کردم. اما این دفعه با خودم فکر کردم اگر صد روز خوشحالی رو با پروژه شادی ادغام کنم می‌ شه دو کار رو همزمان انجام داد و از طرفی تعهد به پروژه شادی باعث تعهد به صد روز خوشحالی هم می شه و بالعکس. 

ساختار بندی که با توجه به ادغام در نظر گرفتم، کمی متفاوت با ساختار بندی پروژه شادی گریچن رابین هست؛ من صد روز خوشحالی رو به چهار برهه 25 روزه تقسیم کردم تا هم تصمیم هام تداوم بیشتری داشته باشه و هم تنوع تصمیم ها گیجم نکنه. پس امروز، 28 اردی‌بهشت استارت پروژه 100 روزه شادی رو می زنم. در حقیقت گرفتن این تصمیم به حدی سخته که همین الان، در حال تایپ این پست، دستام یخ کردن و یه چیزی داره تو دلم قل قل می کنه

اما شرایط زمانه برهه های مختلف زمانی هم کمی متفاوته همین کمی سختش می کنه. 25 روز اول مصادف با ماه رمضون و دندون عقل کشیدنه . 25 روز دوم  هفته دوم فرجه ها و امتحانات ترم و کارگاه هاست. و بیست پنج روز سوم و چهارم توی تابستونه که تابستون با توجه به بیکاری غالب توی روزهام من تبدیل به یک آدم دیوانه می شم :)

بیاین به هر 25 روز، یک ربع زمانی بگیم. اینجوری خیلی بهتر تلفظ و ساختار بندی می شه. 

البته می دونم باید اول هر پروژه شادی باید 12 فرمان برای خودمون در نظر بگیریم. اما من خوب در مورد فرمان هام فکر نکردم ولی می دونم یکی از مهم ترین فرمان هام اینه « بی چشم داشت و در هر شرایطی محبت کن؛ مخصوصا در شرایط دلخوری»

عمل کردن به این فرمان حقیقتا برای من کمی مشکله، چون هر قدر هم بخوام معصوم گونه رفتار کنم بازم یه جاهایی ذهنم می گه « تو این کارو براش کردی ولی اون این عملو متقابلا برای تو انجام نداد» یا مثلا یه وقتایی می گه « تو براش این کار رو بکن تا اون متقابلا برای توام این کار رو انجام بده» 

گفتن این ها تا حدی شرم آوره. خیلی وقت ها از مهربونی و محبت فقط پوسته خارجیش دیده میشه و خیلی از ماها تفکر غالب بر اون عمل رو نمی دونیم. حالا من دارم سعی می کنم تفکر منفی رو از بین ببرم چون توی ذهن من از خودم تصویر قشنگی نمی سازه. گاهی درونم رو یک دیو و ظاهرم رو یک پری می دونم. ( منظورم اختلاف ظاهر و باطنه) و از احساس عذاب وجدان هم نگم براتون.

ربع اول:


به اطرافیانم بیشتر اهمیت بدم

 

همین ده دقیقه پیش فیلمی از تد تالک رو دیدم که نشون می داد چه جوری سطح استرس و روابط انسانی ما، روی طول عمر تاثیر می ذارن ( نمی خوام وارد جزئیات بشم. اگر علاقه مند شدید  می تونید از اینجا فیلم رو ببینید) نتایج پژوهش ها نشون می داد شما علاوه بر این که می تونید با کنترل استرس و مثبت نگری طول عمر خودتون رو افزایش بدید می تونید با روابط انسانی مثبت یا منفی روی طول عمر اطرافیانتون تاثیر بذارید. خب این می تونه جنبه های مثبت و منفی داشته باشه ولی به طور کلی، اگر می خواید سال های بیشتر کنار پدر و مادرتون، همسرتون، دوستانتون زندگی کنید سعی کنید براشون احساسات خوب، امنیت و شادی به ارمغان بیارید. 

اهمیت زیاد این ربع به خاطر زمانه. می خواستم برای ربع اول سلامتی رو قرار بدم ولی اطرافیان ممکنه فردا نباشند و من نمی خوام زمان سیاهپوشی فقط احساس گناه بکنم. هر چند که در نهایت اجتناب نا پذیره.

من آدم فراموش کاریم. به خیلی چیزهایی که باید، اهمیت نمی‌دم. از دوستان و اطرافیانم، به خصوص کسایی که دوستم دارن، مرتب خبر نمی گیرم و فکر می کنم دلخوری های پیش اومده رو می شه برطرف کرد. اما توی این ربع، می‌ خوام سعی کنم تاثیر خوب روی دیگران بذارم و بهشون بیشتر اهمیت بدم. 

چیکار باید بکنم؟ 

1- حداقل، هفته ای یک مرتبه پدر بزرگ و مادر بزرگ هام رو ببینم. همینطور عمه هام و خاله ام. 

2-لجبازی ها و مقاومت های الکی رو کنار بذارم.

3- گاهی با خریدن چیز های کوچیک اطرافیانم رو خوشحال کنم

4- بیشتر به دیگران (مخصوصا غریبه ها) لبخند بزنم.


حداقل، هفته ای یک مرتبه پدر بزرگ و مادر بزرگ هام رو ببینم. همینطور عمه هام و خاله ام. 


حقیقتش، من تو این زمینه آدم بی معرفتی ام . با این که می دونم چقدر شرایط می تونه سخت بگذره ولی همین دلخوشی کوچیک رو دریغ می کنم . این تصمیم رو دیروز، وقتی که دیدم چقدر یک دیدار کوچیک می تونه مامانیم رو خوشحال کنه گرفتم. سعیم رو می کنم حداقل هفته ای یک بار ببینمشون. 


 لجبازی ها و مقاومت های الکی رو کنار بذارم.


لجبازی های الکی من منشا خیلی از دعواهام با خواهرامه. خیلی راحت،  سر یک چیز مسخره شروع به لجبازی و گفتن جمله هایی مانند « تو باید کاری که من میگم رو انجام بدی» می کنم و در نتیجه شاید ترازو به نفع سنگین بشه شاید هم نه، ولی نتیجه اش یک حس بد موندگار برای هر دومونه


گاهی با خریدن چیز های کوچیک اطرافیانم رو خوشحال کنم


خب، عنوان واضحه. هدیه دادن یکی از راه های نشون دادن عشق و علاقه است. شاید شیرین ترین تجربه من از هدیه دادن زمانی بود که برای خواهر بزرگترم بسته دخترونه رنگی رنگی گرفتم که می دونستم خیلی دلش می خواد بگیره ولی هیچ وقت این کار رو نکرده بود و وقتی بهش هدیه دادم خوشحالی بیش از اندازه اش برام به شدت شیرین بود. من می تونم گاهی با همین هدیه های کوچیک مامانم رو، خواهرام و یا حتی پدرم و دوستام رو خوشحال کنم. فقط کمی مدیریت پول باید داشته باشم. سعی می کنم قسمتی از پول ماهیانه ام رو براشون صرف کنم. 


بیشتر به دیگران (مخصوصا غریبه ها) لبخند بزنم.


وقتی که این تیتر رو دیدم عمیقا تکون خوردم . « ایران دومین کشور افسرده جهان» اولین سوالی که برای من پیش اومد چرا بود. «چرا مردم ایران تا حدی افسرده ان که حتی از کشور های در رنج و فقر هم بالاترن؟» برای جستجوی جواب سوالم به اطرافم و اطرافیان دقت کردم. روزایی که اتوبوس سواری می کردم می دیدم که اکثر خانم ها با اخم های به شدت در هم کشیده به بیرون یا به من ( معمولا جلوی اتوبوس وامیستادم) خیره می شدند و گاهی شدت اخمشون در حدی بود که جس می کردم مشکلی توی ظاهرم وجود داره. و مدام خودم رو توی دوربین گوشی چک می کردم. منم اخمام رو می کشیدم و تو هم و این سیکل معیوب ادامه پیدا می کرد. از روزی که گواهینامه ام رو گرفتم به خودم گفتم فاطمه نکنه تبدیل به اونایی بشی که مدام دستشون رو بوقه یا فحش می دن و هر رفتار بد دیگه ای. حالا فحش که ندادم با اینکه خیلی وقتا می خواستم این کار رو بکنم ولی بوق زدن به یکی از عادتای بدم تو رانندگی شده. و همین بوق زدن یک آلودگی صوتی بد یا حتی اعصاب خردی ایجاد می کنه  و باید از این کار دست بکشم.