خانم « الف. ر» از ورودی های ماست. سمبلی از شخصی که باید مثل او باشم. همان ترم اول، زمانی که اکثریت ما می نالیدیم « پزشکی (دندان یا دارو) می خواستم و نیاوردم پر از شور و هیجان می گفت:« سلولی مولکولی تنها انتخابم بود» از همان دروس مزخرف ترم یک گرفته تا همین الان، همیشه خدا آماده آماده بود، چه از نظر تمرین هایی که باید حل می کردیم. چه آمادگی کامل برای درس خوانده بودن. وقت اضافه هم به غایت داشت. در دانشگاه یا سر کلاس است، یا تریا، یا موزه جانور شناسی دکتر جمشید درویش (خدا بیامرزدشان). 

من به واسطه ساعت خواب نا منظمم معمولا یا کلاس ها را نمی رفتم، یا خواب آلود بودم. ولی در کمال تعجب خانم الف ر سر تمام کلاس ها می رفت و با چشمانی که از هیجان یادگیری برق می زدند به استاد خیره می شد. حقیقتا هیچ وقت جزوه اش برای کسی غیر از خودش قابل استفاده نبود. چون از هر ده جمله استاد یکی یا دو تا را می نوشت. جزوه هم از کسی نمی گرفت و با توکل بر همان جزوه اکثرا ماکزیمم نمره را تصاحب می کرد. و نفر اول وزودی هایمان هم، فقط و فقط خودش است. 

خانم الف ر را به واسطه فعال بودنش در همه جا، انرژی تمام نشدنی اش، دانشی که همیشه با مطالعه به آن می افزاید می شناسند. بر خلاف بعضی دیگر از دانشجویان نه ادعایی دارد. نه جملاتی که با «من» شروع شوند می گویند. توی هر ورودی باید حداقل یک نفر مانند خانم الف باشد و من مطمئنم روزی نام خانم الف. ر را به عنوان محققی بزرگ در علم سلولی مولکولی می شنویم. احتمالا آن روز برگردم و پستم را ویرایش کنم و نامش را کامل بنویسم. 

+++

توی ذهن من نثر به صورت کتابی نوشته می شه!  پست های قبلیم محاوره بودن چون می خواستم خودمونی باشه. ولی در حقیقت چیزی که توی ذهنمه نثر بالاست. نه پست های قبلی :)