من از اون دسته دانش آموزایی بودم و دانشجوهایی هستم که اول ترم، کسایی که منو نمی شناسن و اساتید، میگن واو! چه چیزیه این!
از نظر استعداد و اینا. البته من به دلایلی اطلاعات عمومی نسبتا بالایی داشتم و همین باعث می شد که تو هر بحثی کم نیارم. البته میل به دیده شدن و تحسین شدن هم بی تاثیر نیست.
خلاصه! من به شروع های طوفانی و پایان های فوتی عادت داشتم و دارم. دلیلش هم فقط یه چیزه. تصمیم های خوبی که می گیرم ولی تلاشم زود خسته میشه. میگه برو بابا! توام حال داری.دمی بنشین و گذر عمر ببین.
و اینگونه است که من سه هفته فرجه تپل رو از دست دادم و به جای اینکه بهترین خودم رو بذارم، یک آدم متوسط شدم. برای یک کمال گرا کله خراب متوسط بودن فاجعه است!
اول فرجه ها خیلی خوب شروع کردم. روزی حداقل «یک کار» می کردم. بعد کم کم خسته شدم. ساعت استفاده از گوشیم بالا رفت. به هفت ساعت رسید و من مدام داشتم صدای روح الله* رو میوت میکردم تا نشنوم این جمله رو :« تو دیگه خودت نیستی. داری از خودت فاصله می گیری» مثل یک سنسور فاصله ماشین می مونه. وقتی زیادی از خود واقعیم دور شم بیب بیب صدا می کنه.
اهمال کاری کردم. تلنبار کردم، تنبلی کردم، بهونه آوردم و بالاخره امروز، اولین ضدبه و مهم ترین ضربه خوردم. امتحان زیست شناسی سلولی! ( شما تصور کنین درس «زیست شناسی سلولی» برای کسی که رشته اش « زیست شناسی سلولی و مولکولی» هست چقدر مهمه!) و من خراب کردم! امتحانی که می تونستم به راحتی کامل بشم رو با نمره کمتر طاق زدم و عذاب وجدان و پری* دارن منو می خورن. می دونم. تقصیر خودمه. تقصیر خود خودمه که اهمال کردم، سمبل کردم و با یک لحظه آسون گرفتن خودمو باختم.
به این فکر می کنم که بدترین ویژگی انسانی می تونه اهمال کاری باشه. شما یک لحظه، فقط یک لحظه بگین یکم آسون بگیر، تماااامه! تاماااام!
راهکاری دارین برای قائل اومدن بر MollY جان؟ (مالی مخفف اهمال کاریه! صرفا برای هویت دادن بهش، میگم مالی!)
جدیدا سراغ مطالب سایت متمم رو می گیرم. دلم می خواد بگیرم مالی وجودمو بخورمش! مثل قورباغه ای که هیچ وقت قورتش ندادم.
+++
روح الله: اون صدای سرزنش گر، فرشته ای که رو شونه راستم می شینه، آدم نورانی تو کارتونا که یک طرف سر شخصیت ظاهر می شه و پیشنهادات خوب می ده. تجسم روح خداوند در من
پری: مخفف پرفکشنیسم.