می نویسم تا یادم بمونه یه روزی شیش صبح از خواب بیدار شدم و از صبح زود در حال دویدن بودم و الان، چشمام از خستگی و سنگینی نیمه بازن
می نویسم تا یادم بمونه همین اتفاقای روتین چقدر می تونه خارق العاده باشه
درست مثل جمله محور این قسمت The handmaid’s tale
همین امروز، نشستن کنار مامان و بابا، رسوندن خواهرا و دانشگاه و کلاس زبان رفتن، یه روزی نباشن زندگیم از روال خارج میشه
—-
میخواستم امروز در مورد ازمایشگاه شیمی الی گذشته پست بذارم ولی. الان انقدر خسته ام که حتی نمی تونم بهش فکر کنم