شنبه ها ساعت 12 آژمایشگاه زیست شناسی سلولی داریم.
همیشه فکر می کردم قراره کشت سلول انجام بدیم و از این حرفا. ولی تا جلسه 4 که فقط داشتیم میکروسکوپا رو سیخ می کردیم. (کنایه از دل و جگر میکروسکوپ رو در آوردن) و تهدید می شدیم که فلان قطعه n میلیون تومان خریده شده و با با وضع فعلی دلار خودتون حسب کنین که بیفته زمین چقدر باید خسارت بدین!. یعنی دانشجوی بی نوا زمانی که یک عدسی میکروسکوپ فاز کنتراست تو دستش نگه می داشت سکته ناقص می زد و احیا می شد.از جلسه 4 به بعد کمی جالب شد. بر خلاف آزمایشگاه های دیگه ای که تا داشتیم، آزمایشگاه زیست شناسی سلولی با سلول زنده سر و کار داریم. جلسه 4 «سلول های کام فوقانی دهان» رو دیدیم، جلسه 5 بشره (پوسته) شمعدانی و جلسه 6 گلبول های قرمز و سفید «خانم عین» رو رنگ کردیم و دیدیم. (هر چند که من خیلی دلم میخواست خون بدم . خیلبا! ولی لانست رو به دست ایشون زدن :|)
آخر جلسه 6 که می شد شنبه هفته ای که گذشت، (15 اردیبهشت) استاد جان، گفتن که "هفته دیگه هیچکس غایب نشه چون می خوایم بافت زنده قورباغه رو نگاه کنیم. از کفتون می ره به عبارتی. من خودم کل ترمو منتظر این جلسه ام، بس که هیجان انگیزه"
همین جمله یک و نیم خطی باعث شد که من در اوج بی خوابی، ساعت 12 شنبه خودم رو برسونم به آزمایشگاهسلولی تا قتل قورباغه انجام بدیم.
در بدو ورود صدای جوجه شنیدیم. توی آزمایشگاه سلولی که مشترک با آزمایشگاه جنین و بافت شناسی هم هست یک دستگاه جوجه کشی داریم که توش یه عالمه تخم مرغ گذاشتن تو دمای 37 و اندکی درجه . شنبه یکی از جوجه ها در اومده بود ولی از اونجایی که دکتر خیر آبادی مسئولش بودن ماها اجازه نداشتیم جوجه رو در بیاریم. خلاصه که جوجه گرمش بود. تاریکم بود و ترسیده بود و گول خورده بود که به جای لونه از دستگاه سر در آورده و حسابی ترسیده بود و جیک جیکش به هوا بود.
اولش که توضیحات بود که چی میخواین ببینین و این چیزا بعدش هم بهمون گفتن شیشه خیار شور روی میزو بردارین و قورباغه رو بیهوش کنید و یکی که نمی ترسه با سوزن ته گرد دست و پاشو فیکس کنه.
این وسط بگم که کد آزمایشگاه ما برای بچه های سلولی بود ولی چند نفر از دوستانی که زیست گیاهی و زیست جانوری می خوندن هم تو کد ما هستن که این دوستان گرام(!) آزمایشگاه فیزیولوژی جانوری که ما ترم 5 پاس می کنیم رو پاس کردند در نتیجه خیلی بیشتر از ما سلولی های بی نوا که فقط آزمایشگاه جانور شناسی با قورباغه (تازه اونم قورباغه نبود، وزغ بود) مواجهه شدیم، قورباغه دیدن و تشریح کردن.
خلاصه، رفتیم شیشه خیار شور رو از روی میز استاد برداشتیم و قورباغه جان با تمام تنفری که نسبت بهمون داشت، نگاهمون می کرد. یک پنبه آغشته به کلروفرم انداختیم توی شیشه که قورباغه جان رو بیهوش کنیم. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که مستر قورباغه (نر بود) چشماش بسته شد. شیشه رو یکم کج کردیم و دست و پای بی حسش در امتداد جاذبه می چرخیدند. از شیشه خیار شور خارج کردیم و گذاشتیمش رو تشتک تشریح. با سوزن ته گرد دست و پاش چسبوندیم به کف پارافینی تشتک (البته ما نچسبوندیم. «آقای الف» که از ورودیای خودمونن تقریبا به عنوان تک پسر آزمایشگاه قبول زحمت کردن). پنبه کلروفرمی رو گذاشتیم جلوی بینینش که یه وقت به هوش نیاد بشه بلای حونمون. و شروع کردیم.
اول ِ اول، چهار تا لام برداشتیم و روش سرم فیزیولوژی ریختیم. بعد «خانم عین» دهن قورباغه رو گرفت و با قسمت تیز اسکالپل* از کام فوقانی نمونه گرفت و روی لام هممون گذاشت ما ام لامل گذاشتیم و به سرعت به سمت میکروسکوپ دویدیم که مبادا حرکت مژک های کام فوقانی رو از دست بدیم. (چون مژک ها کمی بعد از بیهوش شدن دیگه حرکت نمی کنن). چون توی این آزمایش اهمیت زمان خیلی بالا بود و نمی شد زمان توسط ما مبتدی ها (!) به خاطر تنظیم میکروسکوپ هدر بده، خود دکتر اومدن و دنبال میدان دید مناسب گشتن. ولی چون اسکالپل رو خیلی محکم نکشیده بودیم سلول های زیادی جدا نشده بودن.
منم که اعصاب خرد! با اعتقاد به اینکه خودم بهترمی تونم سلول جدا کنم (علیرغم اینکه از قورباغه می ترسیدم و تا حالا هیچ سلولی جدا نکرده بودم :)) )با شجاعت تمام به سمت تشتک تشریح رفتم. گویا آقای الف هم همین فکرو کرده بود چون کمی قبل از من بالا سر قورباغه رسیده بود. بازم خدا خیرش بده دهن قورباغه رو باز نگه داشته بود که من نمونه بگیرم. منو میگی چنان اسکالپل کشیدم به کام این قورباغه بدبخت که کامش خونی شد ! (توی نمونه گیری از کام نباید خون بیاد) یه عالم سلول گذاشتم رو لام و بعدشم لامل. تا خواستم بذارم زیر میکروسکوپ دکتر جان اومد و برام حوزه رو پیدا کرد.
بنده خدا یه نگاه به من می کرد یه نگاه به میکروسکوپ. از آخرم گفت "خودت گرفتی یا آقای الف؟ " گفتم خودم گرفتم. بده؟ ایشون هم گفتن " نه خیلیم خوبه" و بعد از کلی آفرین و مرحبایی که نثارم کردن به بچه ها گفتن بیاین اینجا حرکت مژک ها رو ببینین. منو میگی چنان حس غرور بر من غلبه کرده بود که نگو... اصن تو دلم قل قل می کرد :)
تا خواستم عکس و فیلم بگیرم بچه ها مثل هانگر گیم ریختن سر میکروسکوپ و ول نمی کردن این نمونه رو :| یعنی وقتی یک نمونه خوب اعلام می شه اتک می زنن، جوری که حتی نمونه گیرنده بدبخت نمی تونه یه عکس بگیره. خلاصه که در نهایت فیلمو گرفتیم و رفتیم سراغ نمونه بعدی. فیلمش رو براتون میذارم که ببینین چقدر می تونه جذاب باشه
نمونه دوم سلول های بافت پوششی شکم قورباغه بودن که « خانم عین» زحمت کشیدن اسکالپل به شکم قورباغه بنده خدا رو کشید و با تجربه نمونه قبلی چنان محکم کشید که روده های قورباغه جا به جا شدن. هم گروهیمون «فائزه» نمونه رو گرفت و گذاشتیم زیر میکروسکوپ. سلولای چند وجهی گوگولی به هم چسبیده بودن. تصویرش رو براتون می ذارم.
از اینجا به بعد دیگه باید بدن قورباغه رو می شکافتیم. «خانم عین» قیچی تشریح رو برداشت و مثل نون (!) شکم قورباغه بی نوا رو برید . میخواستیم از بافت ریه اش نمونه برداریم که هم بافت رو ببینیم، هم حرکت گلبول های قرمز تو مویرگ های ریه. به قلب که رسیدیم، قلب رو کندیم که با این کار قورباغه بمیره و دیگه به هوش نیاد. یک لام از خون نمونه گرفتیم و قسمتی از بافت ریه رو برداشتیم و با انتهای سوزن تشریح تو شیشه ساعتی له کردیم که لایه سلولی نازک شه. یکم نمونه گرفتیم و گذاشتیم زیر میکروسکوپ. گروه ما نتونست حرکت خوبی رو ببینی ولی گروه «نون ها » ( سه نفرن که هر سه نفر تو اسمشون حرف نون رو دارن) حرکت خیلی خیلی جالبی رو دیدن. خود استادم برگاش ریخته بود میگفت گلبولای قرمز دیوانه شدن. :))
من از لام گلبول قرمز عکس نگرفتم ولی فیلم رو براتون می ذارم
بافت بعدی رو من نبودم که براتون تعریف کنم و دیگه فکر کنم صحبتی هم نشه برای این بافت کرد D:
+++
پا نویس 1: شنبه، 22 اردیبهشت برای من یکی از TOP 10 اتفاقات هیجان انگیز زندگیم تا به اینجا بود. یعنی هی فیلماشو می بینم ذوق می کنم.
پانویس 2: صداهایی که تو پس زمینه فیلماست هیچ کدوم صدای من نیست :دی