خیلی وفته توی وبلاگ ننوشتم. راستش رو بگم نوشتن تو هیچ جایی به اندازه وبلاگ بهم نمی چسبه. همه جا رو امتحان کردم؛ توییتر، اینستاگرام، کانال تلگرامی ولی هیچ جا برام وبلاگ نمی شه. هیچ وبلاگی هم برام بیولوژک نمی شه. اصلا همین الان که دارم تایپ می کنم شور پیچیده تو وجودم. شور پست گذاشتن توی بیولوژک عزیزم.
دلایل زیادی برای رها کردن وبلاگ دارم. مهم ترینش شناخته شدن و خوندن شدن توسط کسایی هست که تو دنیای واقعی باهاشون مراوداتی دارم ولی مهم ترین چیزی که کفه ترازو رو به سمت نوشتن سنگین می کنه آدمی هست که چهار سال پیش ( واقعانی چهار سال شده؟ چهار سال خودش یک عمره . اندازه دوره لیسانس اندازه سن بچه ای که میره مهدکودک) همین حوالی داشت با تمام شور و انرژیش اینجا، توی همین کادر سفید تایپ می کرد و می نوشت. و من این روزها با خوندن همون پست ها به وجد میام. اصلا شده نیروی محرکه ام تو روزایی که انرژیم به صفر میل می کنه.
علیرغم اینکه من دیگه خودم رو تحت عنوان دانشجوی بیولوژی مورد خطاب واقع نمی کنم ولی کماکان قسمتی از وجودم رو توی دانشکده علوم فردوسی جا گذاشتم. زیر همون کاشی های خاکستری راهروی بین ساحتمون زیست و شیمی یا ما بین پله هایی که بعضی روز ها پاکوبان و بعضی روز ها نفس نفس زنان ازشون می گذشتم. هنوز هم دنبال مقالات زیست شناسی ام. کنگره و سمپوزیوم ها رو دنبال می کنم و شرکت می کنم . چیز هایی که متوجه نمی شم رو همونجا سرچ می کنم و از یادگیری مباحث جدید زیست ذوق می کنم.
ولی بخش زیادی از احساس تعلقم و انرژیم رو برای پزشکی گذاشتم. ۲ سال اول پزشکی چیزی بیشتر از دوران لیسانس به من یاد نداد ولی فعالیت های جانبی که انجام می دم، بخش های دیگه ای از شخصیتم رو به چالش می کشه. و من چقدددر این به چالش کشیده شدن رو دوست دارم.
۱۹ خرداد همراه یکی از اینترن هامون دو ساعتی رو سر شیفتشون سپری کردم. سه ماه پیش، با اینکه هنوز ۵ سال مونده ولی یکی از مهم ترین نقاط عطف دوران تحصیل پزشکی عمومیم رو همون روز می دونم، جایی که احساس کردم چقدر پزشکی می تونه خفن باشه و در عین اینکه حس کنجکاوی و علم آموزیم رو اغنا می کنه شور و انرژیم رو هم می تونم اینجا بذارم.
البته من یک علوم پایه در آستان فیزیوپات شدنم کماکان ولی جنس اشتیاق همونیه که تابستون ۹۷ منو وادار می کرد ۵ صبح بیدار بشم تا با آقا جون برم دفتر و از اونجا برم انستیتو پاستور.
یک روزی هم از مرکز واکسیناسون و شورای صنفی و تجربیات دیگه این دو سال می نویسم. بارها گفتم ولی اینبار رو مطمئنم که فعلا این وبلاگ مامن امن من خواهد بود.