واقعا چطوری؟
من امروز صبح با بیشترین امید به آینده ممکن در حالی که فکر می کردم هیچ روزی بهتر از امروز نمیشه دانشگاه رفتم. الان، ساعت ۹ شب، هنوز چشمام اثر گریه دارن و سر درد کلافه ام کرده و هر چی تو این چند روز زحمت کشیدم به مسخره ترین شکل ممکن به فنا رفته می خوام بخوابم و با خودم فکر می کنم تو این مدت یه همچین روز مزخرفی رو نداشتم.
چه طور بعضی آدما این آپشنو دارن که یکی از ویژگیای خیلی برجسته ات رو با کلامشون در حد کف کفش پایین بیارن؟