اوج تباهی اونجاست که وبلاگ قدیمم، که سال 89 افتتاحش کردم، رو توی بلاگ اسکای پیدا کردم. و وبلاگ نویسیمم در حدی بود که رمانای نودوهشتیا رو کپی می کردم و در اختیار عموم قرار می دادم :)  تبادل لینک می زدم :) درخواست نظرم می کردم. باز از همه شون فاجعه تر اینه، رمانی که نوشتم رو منتشر کردم و نوشتم:

دانلود رمان هزار و یک شب با حجم 313 کیلو بایت چون شخصیت اصلی اش با خودم هم نام بود این رمان رو برای تایپ انتخاب کردم

یعنی دارم موهامو می کشم از شدت حرص و خنده همزمان. 12 سالم بود آقا! 12 سال! 

بعد جالب اینجاست که 700 نفر دانلود کردن و احتمالا خوندن! نمی دونم با خودشون چه فکری کردن ولی یک نفر کامنت داده بود : خیلی جالب بود ادامه بده. 

رمان در حدی بود که دختره اومده به شخصیت اصلی می‌گه من دختر عموتم :))

شخصیت اصلی اسمش روشنک آریا منش بود، اسم مستعار من در دوران بلوغ! من در حدی با این شخصیت انس گرفته بودم که رو به روی تختم، جایی که وقتی به پهلو می خوابیدم جلو چشمم بود، نوشته بودم روشنک آریا منش! خدا می دونه مامان و بابام اون سالا چه فکری با خودشون کردن :)))

خدا رو شکر که زودتر دوران ننگین بلوغ و نوجوانی به سر آمد!